Avas memories

  عزیز مامان روز جمعه 91/5/6داشتیم برمیگشتیم یوشهر دست کردم توی دهنت و تیزی دندونات و حس کردم آره درسته دخترم داره دوتا دندونای بالاییش هم نمایان میشه مبارکه عزیزم من و بابایی همیشه مراقبتیم و دوست داریم هیچوقت فراموش نکن ...

سه شنبه 3 مرداد 91 تاریخ واکسن 1 سالگیت بود.خیلی ترس داشتم آخه شیراز بودیم و بابا هم نبود.با خاله مریم رفتیم خداروشکر واکسن خیلی راحتی بود.توی بازوی راستت زدن یه کوچولو گریه کردی ولی آروم شدی. چهارشنیه شب هم یه جشن کوچولو خونه آقاجون اینا گرفتیم.یه کوچولو ناآرومی کردی و اذیتمون کردی ولی اشکال نداره جشن خودت بود دوست داشتی گریه کنی یه جشن کوچولو هم روز دوشنبه 9مردادبوشهر برا باباجون اینا گرفتیم گلم.     ...

  دوشنبه سوم/ مرداد / هزاروسیصدونود ساعت 14:45 یک تاریخ فراموش نشدنی و یک روز به یادموندنی. یک روز زیبا برای من و تو.یک روز پراز هیجان و استرس ودرنهایت دیدار توفرشته آسمونی... لحضه ای که تو به دنیا امدی . گریه میکردی و صدای گریت همه اتاق عمل و پر کرده بود و  من همچنان درناباوری عزیزم 1 سال از باهم بودنمون گذشت.1سال متفاوت از تمام سالهای عمرم. 1 ساله که با امدنت خونمون و پراز عشق کردی و به تمام لحظه های من و بابا شادی بخشیدی و تو شدی همه چیز ما سالی که اگرچه سختیهایی داشت ولی با دیدن تو و شنیدن صدای خنده های تو تمام سختیها از ذهنمون پاک میشه عزیزم تو نفس من و بابایی هستی عشقم سالروز تولدت مبارک ...

دختر نازم کم کم داری شیرین زبون میشی.داری سعی میکنی همه کلماتی که ما میگیم و ادامون و در بیاری عزیزم دوست دارم از کلماتی که به زبون میاری بنویسم نه فقط برای تو بلکه برای خودم که بعدها بتونم بازهم با خوندنشون لذت ببرم و لحظه لحظه ها رو به یاد بیارم الان میخوام کلماتی رو که توی اولین سال زندگی قشنگت به زبون آوردی لیست کنم دختر نازم کم کم داری شیرین زبون میشی.داری سعی میکنی همه کلماتی که ما میگیم و ادامون و در بیاری عزیزم دوست دارم از کلماتی که به زبون میاری بنویسم نه فقط برای تو بلکه برای خودم که بعدها بتونم بازهم با خوندنشون لذت ببرم و لحظه لحظه ها رو به یاد بیارم الان میخوام کلماتی رو که توی اولین سال زندگی قشنگت به زبون آوردی لیست ...